اندر احوالات

با مداد رنگی های که برات خریدم نقاشی میکشی و خیلی علاقه به خودکار و مداد و دفتر و کتاب داری. 

درتاريخ 94/09/10اولین بار یه ورق از دفترت رو پاره کردی.

خیلی پسر منظمی هستی هزار ماشاالله هر چیزی رو که برداری میبری میذاری سر جاش.فرقی هم نمیکنه که چند ساعته برداشتیش. مثلا نمکدان رو از کشو کابینت بالایی برداشتی باید بذارم سرجاش وگرنه با من دعوا میکنی و بعد هم گریه.

گوشی همه رو میشناسی اصلا اجازه نمادی که هیچکس از گوشی دیگری استفاده کنه.وقتی بابا از گوشی من استفاده میکنه فورا گوشی،منو از دستش میگیری و میانی به من. و برعکس. یا من میخوام از گوشی مامانم استفاده کنم تو از دستم میگیری و میگی آنا.گوشی بابا من و بابایی خودت شبیه هم هستند اما تو میشناسی،کدوم مال کیه. 

هممون عاشقتیم قربون دل مهربونت بشم من.

ماشالا خیلی پسر ارومی هستی و خیلی هم باهوشی. فقط گاهی اوقات اذیتم میکنی اونم فدایی خنده هات عمر ما در.فقط کافییه یه چیزی رو یه بار بهت بگم فورا انجامش میدی جای همه چی رو هم یاد گرفتی هر کاری رو هم که ما میکنیم شما هم انجام میدی بعد از اینکه غذا خوردن تموم ميشه همه جات رو تمیز میکنی. و دستات رو هم میشوری. و بعد با دستمال غذا های رو که ریختی زمین پاک میکنی   و بعد از جمع کردن سفره فورا جارو دستی رو میاری و جارو میکنی.

عادت کردی غذات رو تو آشپزخونه میخوری اما نوشیدنی و کیک رو میبری جلوه تلویزیون میخوری شیرت رو هم که میریزم تو شیشه شیرت اول یکم میریزی تو دستت که ببینی گرم نباشه بعد هم میری جای همیشگیت میخوری در کل خیلی مقرراتی و منظم هستی وقتی اسباب بازی،هات رو میریزی زمین بعد از اتمام بازی همشون رو جمع میکنی میذاری سرجاشون. میمیرم برات عزیز دلم.

عشق و دنیای منو بابایی تو هستی.

به قول بابا چراغ خونمون تو هستی عزیز دل مایی نفس ما هستی.

خواهم که قلب گرمت آماج غم نگردد

باغ دلت اللهی دشت ستم نگردد

اشک ندامت ای جان از چشم تو نبارد

دنیای ارزویت مرداب غم نگردد.