سالگرد ازدواج
دیروز سالگرد ازدواج منو بابایی بود یه جشن کوچولوی 3نفره گرفتیم. پسرم هم خیلی خوشحال بود از وقتی که باباش کیک و آورده بود امیر حسین فقط جلویی در یخچال بود و ميگفت کیکی.
منم شام مفصل پخته بودم مجبور شدیم اول کیک بخوریم بعدا شام چون امیر فقط ميگفت کیکی.
انشاالله به پای هم خوشبخت و پیر باشیم.
پرویز جان همسر عزیزم دوستت دارم.
عکسهایی از سالگرد گرفتم که بعدا میذارم الان ديگه کم کم بابایی از سرکار مياد و منم برم سفره رو بندازم.
ع
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی