امیر حسینامیر حسین، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه سن داره

منیم گوزل اوغلوم

قشنگترین دلیل زندگی مامان و باباش

حالم خیلی گرفته داغونم...

انالله و انا الیه راجعون... بازگشت همه به سوی اوست... شنبه 97/7/7 دوست عزیزم ازپیشمون رفت و مارا با کلی غم تنها گذاشت... حلیمه جان دوست عزیزم کاش از آرزوهایت برام نمیگفتی  کاش از خانه ای که باعشق خریدی و مریض توش نشستی نمیگفتی  کاش از آرزوهایت برای پسر کوچولویت که زود بود براش بی مادر شدن نمیگفتی... دوست مهربانم خیلی داغونم کردی همش تصویر تو جلوی چشممه وقتی محمد مهدی پسر کوچولوی 5ساله ات را میبینم دلم کباب میشه... محمد مهدی خاله جان وقتی بزرگ شدی و از مادرت پرسیدی بیا اینجا بخون که مادرت خیلی دوستت داشت کلی آرزو برایت داشت اتاقت رو با هزار عشق و آرزو درست کرده بود و وسایلت رو چیده بود ولی...
9 مهر 1397

ماه محرم 97 در روستا

عزیز دلم سلامی از ته قلبم به پسر خوشگلم... امسال هم مثل هر سال عاشورا و تاسوعای حسینی رو تو روستا بودیم البته اینو بگم که محرم و می ریم روستا. تاسوعا و عاشورای حسینی رو تو خونه بابا بزرگ مامان بودیم... تو هم اونجا کلی با پسرعمو و پسر عمه مامانی بازیکردی و کلی بهت خوش گذشت سرباز کوچک امام حسین عذاداریت قبول باشه عشقمممم... اینجا در حال آتش زدن خیمه ها بودن... اینجا هم داری با امیر حسین پسرعموی من داری ظرف میسوری الهی فدات بشم که کلی خسته شدی و ظرف هارو خیلی تمیز شستی... و یه بسته بزرگ ریکا رو تموم کردین😛😛😛😛😛😍😍😍😍😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘 ...
4 مهر 1397

بعد از 4سال و 4ماه

سلام پسر عزیزم الان که دارم مینویسم تو جیگرگوشم خونه نیستی و دلم برات خیلی تنگ شده احساس میکنم وجودم نیست پاره تنم الان داری چکار میکنی تو مهد کودک بهت خوش میگذره تمام فکر و ذکرم پیش توست تمام وجودم تویی... نفسم به نفست بنده عاشقتم... بعداز4 سال و 4ماه از آغوشم جدا شدی و نمی دانی که چه حس بدی دارم پشیمانم که چرا فرستادمت مهد کودک... الان فقطساعت و نگاه میکنم تا ساعت 12 بشه و تو عزیز دلم بیای پیشم... امیر حسین وقتی بزرگ شدی و این نوشته هارو خوندی بدون که چقدر دوست دارم و از تو جدا شدن خیلی برام سخته... وای که الان دلم پیش توست فدای خنده هات بشم که خونه بدون خنده های  تو و شیطنت های تو برام عذاب آوره... دلم برات خیلی ت...
3 مهر 1397
1